loading...
love
amir hosein بازدید : 100 شنبه 03 مهر 1389 نظرات (0)
نزدیک ساعت پنج بعد از ظهر، از ساختمان شرکت اومدم بیرون.

باد نسبتاْ تندی می وزید.باد لا به لای شاخه های درختان سرسبز

خیابان می پیچید، سرتا سر خیابان ولی عصر کنار پیاده رو پُرشده بود از

برگهای زرد و خزان شده . فصل، فصل بهار بود و آفتابِ داغ وسوزان روی صورتم 

نشسته بود، و زمین و آسفالت کف خیابان و آجرفرش  پیاده رو رنگ و بویی از پائیز

به خودش گرفته بود.

  شانس دیدن سه فصل از سال ودر این ساعت از روز داشتم .

amir hosein بازدید : 96 شنبه 03 مهر 1389 نظرات (0)
روزی، وقتی هیزم شکنی مشغول قطع کردن یه شاخه درخت بالای رودخونه بود، تبرش افتاد تو رودخونه. وقتی در حال گریه کردن بود، یه فرشته اومد و ازش پرسید: چرا گریه می کنی؟ هیزم شکن گفت که تبرم توی رودخونه افتاده. فرشته رفت و با یه تبر طلایی برگشت.
"آیا این تبر توست؟" هیزم شکن جواب داد: " نه" فرشته دوباره به زیر آب رفت و این بار با یه تبر نقره ای برگشت و پرسید که آیا این تبر توست؟ دوباره، هیزم شکن جواب داد : نه. فرشته باز هم به زیر آب رفت و این بار با یه تبر آهنی برگشت و پرسید آیا این تبر توست؟ جواب داد: آره.
فرشته از صداقت مرد خوشحال شد و هر سه تبر را به اوداد و هیزم شکن خوشحال روانه خونه شد. یه روز وقتی داشت با زنش کنار رودخونه راه می رفت زنش افتاد توی آب. هیزم شکن داشت گریه می کرد که فرشته باز هم اومد و پرسید که چرا گریه می کنی؟ اوه فرشته، زنم افتاده توی آب. "
فرشته رفت زیر آب و با جنیفر لوپز برگشت و پرسید : زنت اینه؟ هیزم شکن فریاد زد: آره!
فرشته عصبانی شد. " تو تقلب کردی، این نامردیه "
هیزم شکن جواب داد : اوه، فرشته من منو ببخش. سوء تفاهم شده. می دونی، اگه به جنیفر لوپز "نه" می گفتم تو می رفتی و با کاترین زتاجونز می اومدی. و باز هم اگه به کاترین زتاجونز "نه" میگفتم، تو می رفتی و با زن خودم می اومدی و من هم می گفتم آره. اونوقت تو هر سه تا رو به من می دادی. اما فرشته، من یه آدم فقیرم و توانایی نگهداری سه تا زن رو ندارم، و به همین دلیل بود که این بار گفتم آره.

نکته اخلاقی: هر وقت مردی دروغ میگه به خاطر یه دلیل شرافتمندانه و مفیده
amir hosein بازدید : 119 شنبه 03 مهر 1389 نظرات (0)
. داشتن4الی 5 تا دوست دختر

۲. داشتن مدل موهای مزخرف

۳. گفتن حرفای دری وری!

۴. اینکه وانمود کنن خیلی با مزه ان!

۵. کارت اینترنت

۶. داشتن یاهو مسنجر

۷.اینکه اعتماد به نفس کاذب داشته باشن!

۸.دروغ گفتن

۹.پوووول(البته باید متذکر شد که این به مورد شماره ی 1 مربوط میشه!)

۱۰.عمل کردن بینی

۱۱.قدرت نمایی بی خودی

۱۲......(زیاد فوزولی نکنین.بزرگ می شین می فهمین!)

۱۳.بدون نگاه کردن فیلم های مزخرف جنگی

۱۴.نگاه کردن فیلمهای هالیوودی(البته نگاه نمی کنن.ولی به صورت دروغ برای همدیگه تعریف می کنن!)

۱۵.پوشیدن شلوارهای ساق کوتاه!

۱۶.بدون کل کل کردن با دخترا (البته اینم به کمبود زهنیشون بر می گرده ها)

۱۷.بدون میسد کال انداختن در 12ساعت(پول که ندارن اس ام اس بدن یا زنگ بزنن)

۱۸.بدون سربازی رفتن(که در این حالت مامان باباشون می کشنشون اگه نرن)

۱۹.هفته ای یه بار خواستگاری نرفتن

۲۰.تکنو نزدن که اصلا استعدادی ندارن

۲۱.نذاشتن خط ریش های عجیب و غریب

۲۲.اربده نکشیدن...
amir hosein بازدید : 140 شنبه 03 مهر 1389 نظرات (0)
دختر مثل یک آدامس است......جویدن طولانی هر آدامس به جز بی مزه شدنش حاصلی نداردیک دختر مثل یک آدامس است......هیچ وقت آدامس نیمه خورده کسی را به دهان نگذارید
یک دختر مثل یک آدامس است......داشتن آدامسی که نتوانی بازش کنی با نداشتنش هیچ فرقی ندارد
یک دختر مثل یک آدامس است......آدامس زیاد مانده ارزش جویدن ندارد
یک دختر مثل یک آدامس است......هر چندی به دندان هایتان استراحت دهید، به هر حال آدامستان را میتوانید عوض کنید ولی دندانهایتان را نه!
یک دختر مثل یک آدامس است......به چشیدن طعم تنها یک آدامس اکتفا نکنید، آدامس ها در شکل ها، مزه ها و قیمت های مختلف ساخته می شود
یک دختر مثل یک آدامس است......فراموش نکنید که پایان کار هر آدامس سطل آشغال است، پس برای هیچ آدامسی قیمت زیادی نپردازید
یک دختر مثل یک آدامس است......و ازدواج مثل قورت دادن آن، هیچ احمقی آدامسش را قورت نمیدهد
یک دختر مثل یک آدامس است......داشتن یک بسته آدامس همیشه بهتر از داشتن فقط یک آدامس است
یک دختر مثل یک آدامس است......حسرت آدامسی که دورش اندختید را نخورید. آدامس های خوشمزه تر همیشه پیدا می شود
amir hosein بازدید : 86 شنبه 03 مهر 1389 نظرات (0)
خرین تمرینی که برای تمرکز فکر به شما توصیه میکنیم تمرین پرش آگاهانه فکر است. شما به این شکل یاد می گیرید که هر زمان که روییک موضوع خاص فکر می کنید، به سرعت فکر خود را بر موضوعی دیگر متمرکز کنید. برایاین منظور شما آرام و ریلکس می نشینید و به یک موضوع فکر می کنید. هر موضوعی را کهدلتان می خواهد انتخاب کنید و به آن توجه کنید. این موضوع می تواند تصویری عینی ویا تجسمی ذهنی داشته باشد. مثلاً به ماه فکر کنیدکه در تاریکی آسمان، روشن است و نور می دهد. بعد از چند دقیقه که کاملاً فکر خودرا متوجه تصویر نمودید، خیلی سریع برگردید و فوراً به یک موضوع مورد علاقه دیگرفکر کنید. مثلاً به یک درخت. مراقب باشید وقتی به درخت فکر می کنید، فکر قبلی یاتصویر ماه به ذهنتان نیاید و کاملاً به جزییات درخت فکر کنید. بعد از چند دقیقه بهفکر خود جهش دهید و به موضوع سومی فکر کنید. توجه داشته باشید که روی هر سوژه بایدحدود دو دقیقه توقف کنید. این تمرین اگر چه ممکن است در ابتدا کمی مشکل باشد وافکار و تصاویر قبلی برایتان مزاحمت ایجاد کنند، اما خیلی زود پس از چند روز تمرینبرایتان راحت می شود
amir hosein بازدید : 88 شنبه 03 مهر 1389 نظرات (0)
ماه ها قبل سازمان سیا شروع به گزینش فرد مناسبی برای انجام کارهای تروریستی کرد. این کار بسیار محرمانه و در عین حال مشکل بود؛ به طوریکه تستهای بیشماری از افراد گرفته شد و سوابق تمام افراد حتی قبل از آنکه تصمیم به شرکت کردن در دوره ها بگیرند، چک شد.

 پس از بررسی موقعیت خانوادگی و آموزش ها و تستهای لازم، دو مرد و یک زن ازمیان تمام شرکت کنندگان مناسب این کار تشخیص داده شدند. در روز تست نهایی تنها یک نفر از میان آنها برای این پست انتخاب می گردید. در روز مقرر، مامور
سیا یکی از شرکت کنندگان را به دری بزرگ نزدیک کرد و در حالیکه اسلحه ای را به او می داد گفت :

"- ما باید بدانیم که تو همه دستورات ما را تحت هرگونه شرایطی اطاعت می کنی، وارد این اتاق شو و همسرت را که بر روی صندلی نشسته است بکش!"
مرد نگاهی وحشت زده به او کرد و گفت :
" – حتما شوخی می کنید، من هرگز نمی توانم به همسرم شلیک کنم."
مامور
سیا  نگاهی کرد و گفت : " مسلما شما فرد مناسبی برای این کار نیستید."
.
بنا براین آنها مرد دوم را مقابل همان در بردند و در حالیکه اسحه ای را به او می دادند گفتند:
"- ما باید بدانیم که تو همه دستورات ما را تحت هر شرایطی اطاعت می کنی. همسرت درون اتاق نشسته است این اسلحه را بگیر و او بکش "
مرد دوم کمی بهت زده به آنها نگاه کرد  اما اسلحه را گرفت و داخل اتاق شد. برای مدتی همه جا سکوت برقرار شد و پس از 5 دقیقه او با چشمانی اشک آلود از اتاق خارج شد و گفت:
" – من سعی کردم به او شلیک کنم، اما نتوانستم ماشه را بکشم و به همسرم شلیک کنم. حدس می زنم که من فرد مناسبی برای این کار نباشم،"
کارمند
سیا پاسخ داد:
"- نه! همسرت را بردار و به خانه برو."

حالا تنها خانم شرکت کننده باقی مانده بود. آنها او را به سمت همان در و همان اتاق بردند و همان اسلحه را به او دادند:

" – ما باید مطمئن باشیم که تو تمام دستورات ما را تحت هر شرایطی اطاعت می کنی. این تست نهایی است. داخل اتاق همسرت بر روی صندلی نشسته است .. این اسلحه را بگیر و او را بکش."
او اسلحه را گرفت و وارد اتاق شد. حتی قبل از آنکه در اتاق بسته شود آنها صدای شلیک 12 گلوله را یکی پس از دیگری شنیدند. بعد از آن سر و صدای وحشتناکی در اتاق راه افتاد، آنها صدای جیغ، کوبیده شدن به در و دیوار و ... را شنیدند. این سرو صداها برای چند دقیقه ای ادامه داشت. سپس همه جا ساکت شد و در اتاق خیلی آهسته باز شد و خانم مورد نظر را که کنار در ایستاده بود دیدند. او گفت:"- شما باید می گفتید که گلوله ها مشقی است.
من مجبور شدم آنقدر با صندلی بزنمش تا بمیرد !!!!!!!!
amir hosein بازدید : 97 شنبه 03 مهر 1389 نظرات (0)
بدان!
 کسی که گنجینه های آسمان و زمین به دست اوست، به تو اجازه خواستن، و اجازه دعا داده،
ضمانت کرده که خواهش های تو را جواب میدهد، فرمان داده که بخواهی تا بدهد.
پی مهرش باش تا به تو مهر بورزد.

بین تو وخودش،نگذاشته کسی حجاب و فاصله باشد.
تو را به کسی دیگر حواله نداده، پس لازم نیست یکی بین او و تو واسطه باشد.
وقتی بدی میکنی راه بازگشتت را نمی بندد.
در عذابت عجله نمیکند.
وقتی توبه میکنی و باز میگردی سرزنشت نمی کند.
حتی اگر رسوایی حق توست، باز رسوایت نمی کند.
وقتی باز میگردی،سخت نمیگیرد و میپذیردت.
وقتی باز میگردی با جریمه و جزا آزارت نمی دهد و از لطفش نا امیدت نمی کند.
بلکه بازگشتت را برایت ثواب حساب میکند.
هر گناهت را یکی و هر کار خوبت را ده تا حساب میکند.
صدایش که میکنی صدایت را می شنود.
در دل اگر با او نجوا کنی نجوایت را می فهمد.
نیازت را می بری پیش او.
سفره دلت را پیش او باز میکنی.
در کارهایت از او کمک میخواهی...

ترجمه نامه امام علی علیه السلام به فرزندش
برگرفته از کتاب ( و آنگاه مرد حکیم گفت)
amir hosein بازدید : 105 شنبه 03 مهر 1389 نظرات (0)
بدان!
 کسی که گنجینه های آسمان و زمین به دست اوست، به تو اجازه خواستن، و اجازه دعا داده،
ضمانت کرده که خواهش های تو را جواب میدهد، فرمان داده که بخواهی تا بدهد.
پی مهرش باش تا به تو مهر بورزد.

بین تو وخودش،نگذاشته کسی حجاب و فاصله باشد.
تو را به کسی دیگر حواله نداده، پس لازم نیست یکی بین او و تو واسطه باشد.
وقتی بدی میکنی راه بازگشتت را نمی بندد.
در عذابت عجله نمیکند.
وقتی توبه میکنی و باز میگردی سرزنشت نمی کند.
حتی اگر رسوایی حق توست، باز رسوایت نمی کند.
وقتی باز میگردی،سخت نمیگیرد و میپذیردت.
وقتی باز میگردی با جریمه و جزا آزارت نمی دهد و از لطفش نا امیدت نمی کند.
بلکه بازگشتت را برایت ثواب حساب میکند.
هر گناهت را یکی و هر کار خوبت را ده تا حساب میکند.
صدایش که میکنی صدایت را می شنود.
در دل اگر با او نجوا کنی نجوایت را می فهمد.
نیازت را می بری پیش او.
سفره دلت را پیش او باز میکنی.
در کارهایت از او کمک میخواهی...

ترجمه نامه امام علی علیه السلام به فرزندش
برگرفته از کتاب ( و آنگاه مرد حکیم گفت)
amir hosein بازدید : 101 شنبه 03 مهر 1389 نظرات (0)

امروز سر جلسه امتحان بودم که دیدم هر کس به نسبت حال خودش یه جورهای  ترس ووحشت از امتحان در دل خود دارد. مثلاً یکی دقیقه ای را غنیمت می شمارد ویک سوال هم که شده تا دم در جلسه می خواند یکی به دیگری توصیه میکند این سوال را داشته باش  شاید بیاد، یه بنده خدای هم نشسته بود سر امنحان دوستم ازش پرسید ببخشید جواب فلان سوال چی؟ بیچاره را دیدم که رنگش پرید وسرش را تکان داد که نمی دانم!!وحال آنهای که بلاخره درس را خوب خونده بودند خیلی آرام  ودر حال بگو وبخند... با یه حالت خاص از هم جدا شده وسر جای خودشان نشستندتا این که جلسه با صوت دلنشین قرآن شروع شد ونفسها در سینه ها حبس که خدایا .....

باور کنید من هم خودم نمی دانستم که جز کدام گروهم ولی به این فکر می کردم که خدایا  درقیامت روزی که موقع نوشتن ودیدن نتیجه امتحانات برسد درآنجا چه خواهیم کرد؟

این جا که این همه فرصت سوزی کردیم اگه کسی رفوضه هم بشه مشکلی نیست باز وقت برای جبرانش هست همتی کند اگه این امتحان هم خوب نشه در نوبت بعدی با نمره عالی قبول میشود وبرای جبران شکستش هم هزاران دلیل می آورد که در امتحان قبلی  مریض بودم یا حال نداشتم یا خوب تصحیح نکردندو.... ! این امتحان که چیزی نیست؛ولی رفقا بیاید روزی را تصور کنیم که درآنجا تعیین ابدیت خود رامیکنیم و نتیجه زحمات وتلاشهای خود  را بادقت تمام میبینیم وبه تعبیری  مثقال ذره  مصحح اعمال اشتباه نخواهدداد  ومثقال ذره کارهای خوب وبد خودمان را خوهیم دید ، وازهمه بالاتر این که درآن روز دیگر راه بازگشتی وجود ندارد؛و هرچه هست باید اینجا جبرا ن کنیم زیرابا نتیجه این اعمال نه تنها آینده بلکه ابدیت خودمان را رقم خواهیم زد. پس آیاچرا این همه تعلل ؟وچرا این همه معطلی؟به تعبیر قرآنی اگر بگویم  این است که:«الم یان للذین آمنواا ن تخشع قلوبهم لذکر الله.»(آیا وقت آن نرسیده است که دلهای مومنان دربرابر ذکر خداخاشع گردند؟)  حدید /16

تعداد صفحات : 37

درباره ما
ادرس جدید bia291.blogfa.com
اطلاعات کاربری
  • فراموشی رمز عبور؟
  • آمار سایت
  • کل مطالب : 368
  • کل نظرات : 0
  • افراد آنلاین : 1
  • تعداد اعضا : 2
  • آی پی امروز : 4
  • آی پی دیروز : 21
  • بازدید امروز : 6
  • باردید دیروز : 26
  • گوگل امروز : 0
  • گوگل دیروز : 1
  • بازدید هفته : 677
  • بازدید ماه : 1,353
  • بازدید سال : 4,138
  • بازدید کلی : 51,939
  • کدهای اختصاصی